علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره
امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 7 سال و 9 روز سن داره

پسرهای دوست داشتنی ما

سفر کربلا، خرداد91

پارسال روز پدر، 13 رجب، 13خرداد بود. همسرم باید برای یه ماموریت کاری به ایلام میرفت. به پیشنهاد همسرم (به خاطر همزمان شدن با ایام البیض) تصمیم گرفتن حالا که میرن ایلام و به مرز مهران نزدیک میشن، خوبه به زیارت آقا امام حسین (ع)  هم برن. به من گفت نظرت چیه و من نظرم این بود که دوست نداشتم بدون من بره، دلم میخواست منم برم اما خب معلومه که نمیشد، تو ماه 7 و سفر؟! از طرفی مگه میشد بگم نه نرو، این بود که راهی شد، منم قبل از رفتنش براش  یه جشن دو نفره ی روز پدر گرفتم و کادو ی خودم و نی نی رو بهش دادم. شنبه 13 خرداد عازم شدن، نصفه روز ایلام بودن و بعد رفتند به سمت کربلا. منم رفتم خونه ی پدرم، یک هفته ای طول کشید سفرش، انفرادی رفته ...
20 خرداد 1392

سفر حج، خرداد90

اواخر سال 89 بود که شماره فیش های حجمون اعلام شد و باید کاروان و تاریخ سفرمونو انتخاب مبکردیم، همسرم رفت دنبال کارا و قرار بود هم ما هم خونوادم به امید خدا عازم این سفر بشیم، اما چون خواهرم در یک اقدام فداکارنه فیششو به من داده بود(من و همسرم فیشهامونو قبلا فروخته بودیم، از طرف محل کار همسرم بهش یه  سهم دادن و من سهمی نداشتم) و نمیتونست خودش بره باید یه جوری برنامه ریزی میکردیم که همه با هم نریم، ما جدا و  مامانم اینا جدا برن، خلاصه تاریخ سفر مامانم اینا شد 2 اریبهشت 90 و برا خودمون 20 خرداد 90، حالا داشته باشین که من از مهر 89 دانشجوی فوق لیسانس شده بودم، امتحانات از 4 تیر شروع میشد و با احتساب حداقل 12 روز طول سفر، تاریخ برگشتمون...
20 خرداد 1392

پستِ گم شده...

ممنون میشم ادامه مطلبو بخونین سلام دوستان تا جاییکه یادمه من قبلا یه پست نوشتم در مورد سفر مشهد سال نودمون، زمانیکه باردار بودم تا جاییکه یادمه اسمشم آخرین سفر دونفره بود الان هر چی میگردم پیداش نمیکنم شما دوستانی که تقریبا بیشتر پستهامو خوندین یادتون هست همچین پستی رو؟ انگار پاک شده! پی نوشت: با خوندن نظراتتون مطمئن شدم که همچین پستی قبلا اینجا بوده و الان نیست، حالا به هر دلیلی پاک شده برای ثبت خاطره اینجا مینویسم که 1 اسفند 90 در حالیکه هنوز از اثرات ویار بارداری رنج میبردم به اتفاق همسرم و خونواده ی خودم رفتیم مشهد و 3 اسفند برگشتیم، با اینکه اونطور که باید نتونستم استفاده کنم و بهم خوش نگذشت اما به هرحال یه تنوعی بود و...
19 خرداد 1392

لباسهای تابستانی گل پسری

سلام   واااای که این لباس خریدن برا این نی نی فینگیلی ها چقد لذتبخشه! تازه  خوبه که بچه ی من پسره، چه میکنن مامانها با لباسهای دخترونه؟ چه طور جلوی خودشونو میگیرن که همه ی بازارو نخرن برا نی نی هاشون؟! من که از رو نمیرم هر چی میخرم و بقیه چپ چپ نگام میکنن که بابا چه خبره؟ قحطی لباس که قرار نیست بیاد! اینهمه لباس تو  سیسمونی داشته بازم میخری چیکار کنی؟ شوخی کردم اونهمه هم نمیخرم اما وقتی لباس داره و جای خاصی هم نمیریم و از مهمونی هم فعلا خبری نیست و تنها جاییکه میریم خونه مامانمه واقعا خرید لباس اضافی اسرافه دیگه! به ذهنم رسیده که از بس هر روز همه چیز داره گرونتر  از دیروز میشه یه موضوع به موضوعاتم اضافه ...
13 خرداد 1392

The third, fourth and fifth pearls

دندون بعدی پسرک(سومین دندونش)  هم خودی نشون داد، 4 شنبه شب گذشته (اول خردادو دقیقا در پایان 40 هفتگی) متوجه بیرون اومدنش شدیم، در حال حاضر پسرمون دو تا دندون پایین دهانش داره و یه دندون نصفه نیمه هم بالا سمت چپ ِ دو تا دندون پیشینش، که البته هنوز در نیومدن. خودمونم خیلی تعجب کردیم که چرا قبل از دراومدن دو تا دندون پیشینش اول این یکی در اومده، البته بگم حدودا یک ماه پیش بود که جای همین دندونی که الان در اومده روی لثش کبود شده بود و ما اول فکر کردیم داره دندون در میاره، مدتی گذشت و  خبری از دندون نشد، اون کبودی به گوشت اضافه تبدیل شدو آویزون شده بود ترسیدم و بردمش دکتر اما دکتر گفت احتمالا چیزی رو میخورده که به لثش فشار اومده و...
8 خرداد 1392

اولین روز پدر ِ یک پدر

هرکس که شود داخل حصن حیدر        ایمن بود از عذاب روز محشر جز مهر علی و آل او  چیزی نیست         سرمایه ی طوبا و بهشت و کوثر   ولادت حضرت علی(ع) مبارک     هرکس که شود داخل حصن حیدر        ایمن بود از عذاب روز محشر جز مهر علی و آل چیزی نبود          سرمایه ی طوبا و بهشت و کوثر   ولادت حضرت علی(ع) مبارک به یاد آرامشِ دوران کودکی ام؛ زمانی که بالاترین نقطه ى زمین؛ شانه های پدرم بود ...   پدر عزیزم، روزت مبارک بــگذار یـک بــار دیـگر بـگویـم : که مـرد هـمـیـشـ...
2 خرداد 1392

خرداد، ماه ِ ... (1)

همونطور که تاریخ میلادی به دو دوره ی قبل از میلاد و بعد از میلاد مسیح تقسیم میشه از وقتی که یادمه خرداد ماه ما هم به دو دوره ی قبل از چاردهم پونزدهم و بعدش تقسیم میشده و میشه، تا دبستان بودیم قبل اون دو روز تعطیل میشدیم و با پا گذاشتن در پایه ی راهنمایی انگار یه دفه پامونو از یه مرز فرضی اومور گذاشتیم و مجبور بودیم تا آخرای خرداد مهمون امتحانا باشیم. خردا، ماه امتحان بوده و هست خرداد ماه انتطار فرج از نیمه اش کشیدن بوده و هست خرداد ماه فتح خرمشهره خرداد ماه استارت  بازیهای سیاسی  راست و چپه و از پارسال خرداد برام یاد آور یه چیز دیگه هم شده یادآور شروع قند  بارداری  که خداییش  خیلی تلخ بود خرداد، ماه&nbs...
1 خرداد 1392

معجزه ی خواب

من از بچگی عادتم بوده که شبها زود بخوابم، یادم نیست و بقیه هم یادشون نمیاد که مثلا چه ساعتی میخوابیدم که معروف شدم به خوابالو بودن اما بیشتر اقوام یه خاطره ای از مهمونی رفتن ما به خونشون و اینکه به طور عمودی  وارد خونشون شدم و به طور نیمه افقی - عمودی (خواب و بیدار) از خونشون رفتم بیرون به یاد دارن و گهگاهی با تعریف کردن یکی از اونا بنا به موقعیت منو کلی خجالت میدن،  بخش جالب خوابیدنهای من این بوده که بعد از مدت کمی که از رسیدنمون به خونه ی اون قوم و خویش میگذشته من آروم آروم و بدون اینکه کسی بفهمه میرفتم به دنج ترین محل تو اون خونه و کنج اتاق یا کنار دیوار رو برا خوابیدنم انتخاب میکردم تا در حد امکان کمتر تو معرض دید باشم و به عق...
31 ارديبهشت 1392